English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
father-in-law U پدر شوهر
fathers-in-law U پدر شوهر
father in law U پدر شوهر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
husband U شوهر
husbands U شوهر
man U شوهر
mans U شوهر
pair U زن و شوهر
brother in law U شوهر خواهر
brother-in-law U شوهر خواهر
brothers-in-law U شوهر خواهر
paraphernalia U دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
pin money U پول جیبی شوهر به همسرش
pin money U وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
spouse U زن یا شوهر
spouses U زن یا شوهر
monogamous U دارای یک زن یا یک شوهر
bigamous U دارای دو زن یا دو شوهر
nephew U پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
nephews U پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
mother-in-law U مادر شوهر
mothers-in-law U مادر شوهر
quarantine U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
married U شوهر دار
wed U زن یا شوهر دادن
cuckold U شوهر زن زانیه
cuckolded U شوهر زن زانیه
cuckolding U شوهر زن زانیه
cuckolds U شوهر زن زانیه
marries U شوهر دادن
marry U شوهر دادن
espouse U شوهر دادن
espoused U شوهر دادن
espouses U شوهر دادن
espousing U شوهر دادن
bachelor U زن بی شوهر
bachelors U زن بی شوهر
stepfather U شوهر مادر
stepfathers U شوهر مادر
uncle U شوهر عمه شوهر خاله
uncles U شوهر عمه شوهر خاله
matron U زن شوهر دار
matrons U زن شوهر دار
couple U زن و شوهر
coupled U زن و شوهر
couples U زن و شوهر
admetus U شوهر السس تیس
brorher in law U برادر شوهر شوهر خواهر
brother in low U برادر شوهر شوهر خواهر باجناغ
chaperon U زن شوهر دار یا کاملی که ازدختر جوانی مراقبت میکند
digamy U دو زن گیری دو شوهر گیری
discovert U بی شوهر
feme sole U زن بی شوهر
give in marriage U شوهر دادن
he got off his daughters U دخترهایش را شوهر داد
her next was a merchant U شوهر بعدی وی بازرگان بود
hub or hub by U شوهر
jointure U دارایی مشترک زن و شوهر
judicial separaion U جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
marriageable U تنه شوهر
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
monandrous U دارای یک شوهر
monandry U زندگی با یک شوهر
monandry U اعتیاد به یک شوهر
mother in law U مادر شوهر نامادری
mother in low U مادر شوهر
nubility U تنه شوهر بودن
polyandric U چند شوهره وابسته بچند شوهر
polyandrist U زن چند شوهر
polyandrous U چند شوهره وابسته بچند شوهر
polygamist U شوهر چند زن
polygamous U چند شوهر ه چندگان
privacy between husband and wife U خلوت بین زن و شوهر
restitution of conjugal rights U دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
single a U زنای مردزن داریازن شوهر یازن شوهرداربامردبیزن
sister in law U خواهر شوهر زن برادر
step daughter U دختر اندر دخترزن یا شوهر
step son U پسرزن یا شوهر
telegony U انتقال فرضی صفات ونفوذاخلاقی شوهر اول در بچههای زن از شوهران بعدی
tenant by curtesy U عنوان شوهر است که بعد ازفوت زوجه اش در صورتی که از او فرزند مسلم الوراثتی داشته باشد که در زمان حیات زوجه متولد شده باشدمیتواند مادام العمر از ترکه غیر منقول مشارالیه استفاده کند
to wear breeches U بر شوهر خود مسلط بودن
trigamist U زن سه شوهر
wife's equity U عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
hubbies U شوهر
hubby U شوهر
wedded U زن و شوهر
The husband and wife got into an argument . The husband and wife had an acrimonious exchange . زن و شوهر بگو مگوشان شد [بگو مگو کردند]
her much older husband U شوهر بسیار مسن تر از او [زن]
to live like cat and dog U دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com